خیلی وقته که بارون نیومده ...
زیر باران هر چه ناپاکی است پاک خواهد شد، هر بدی بیهودگی یا مرگ خاک خواهد شد، زیر باران هرچه - حتی لحظه ایی _ زیباست میروید: دانه از خاک سیاه شبگیر یا شکوفه از خمود خشک شاخه ای بر یک درخت پیر...، زیر باران هرچه - حتی لحظه ایی _ زیباست میروید: مثل شعری در هوای گندم و گیلاس از من شهری از من دلگیر ...
لبم محکوم شد به شکستن ... غرورم محکوم شد به خرد شدن ...
احساسم محکوم شد به بازی گرفته شدن ... دلم محکوم شد به تیر خوردن ...
چشمانم محکوم شدند به باریدن ... خاطراتم محکوم شدند به فراموش شدن ...
و اما عشقت محکوم شد که اسیر بشود در میان قطره قطره خونم ...
در میان جای جای قلبم ... و در میان تکه تکه های قلب تکه تکه شده ام.
سلام و درود بر شما و قلم توانمندتان خیلی عالی بود با سپاس تاراگلی .