پرواز را من طالبم

دارم نگاهت می کنم ، با من مدارا می کنی

من قلب خود گم کرده ام ، بنگر تو پیدا می کنی

دیگر نگو من می روم ، چون بی تو من گم می شوم

با من بمان ای زندگی ! من را تو شیدا می کنی

از عشق و از ایمان بگو ، آن رازها پنهان بگو

گر جسم و جان من تویی ، از من چه پروا می کنی

باز آ کنار من بمان ، از عشق بهر من بخوان

ای آفتاب مهربان ، راهی هویدا می کنی

ای تو طلوع جان من ، ای درد من ! درمان من !

پرواز را من طالبم ، اما تو اما می کنی

دریای ژرف اندیش من ! بنگر دل درویش من

ای همپر اندیشه ام ، پرواز بی ما می کنی! 

هجوم گریه

چی بنویسم وقتی چشمام از هجوم گریه خیسه 

وقتی هیچ کس نمیتونه گریه هامو بنویسه

چی بنویسم وقتی قلب من تنها مونده 

وقتی که به جز یه سایه کسی پیش من نمونده

چی بنویسم وقتی فریاد با سکوت فرقی نداره

وقتی هیچ کس نمیتونه درد عشقو بفهمه

چی بگم وقتی زندگی  جلوه ای نداره

وقتی فریاد من پیش خدا جایی نداره

وقتی که برای بغضم جز شکستن چاره ای نیست

چی بنویسم وقتی چشمام از هجوم گریه خیسه 

چی بنویسم وقتی فریاد با سکوت فرقی نداره!!!!!