-
عاشورا
دوشنبه 16 دیماه سال 1387 16:33
سالروز عاشورای حسینی بر دوستداران حضرتش تسلیت باد.
-
تنهاترین سرو
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1387 10:39
...میان جنگل سر سبز پر از اندیشه گل ها کنار ساحل دریا شفق بود و افق زیبا و رنگ آسمان آبی چنان رویا و سروی بود .... پر از رنگ صداقت ها ولی تنها به روی برگ های سبز او اندیشه آزاد می روئید و بر هر شاخه اش صد نغمه امید بر جا بود و در پایش پناهی بود برای رهگذر هائی که از آنجا بسوی عشق می رفتند و در قلب بلورینش صفا و هستی و...
-
پرواز را من طالبم
یکشنبه 28 مهرماه سال 1387 08:42
دارم نگاهت می کنم ، با من مدارا می کنی من قلب خود گم کرده ام ، بنگر تو پیدا می کنی دیگر نگو من می روم ، چون بی تو من گم می شوم با من بمان ای زندگی ! من را تو شیدا می کنی از عشق و از ایمان بگو ، آن رازها پنهان بگو گر جسم و جان من تویی ، از من چه پروا می کنی باز آ کنار من بمان ، از عشق بهر من بخوان ای آفتاب مهربان ،...
-
هجوم گریه
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1387 11:03
چی بنویسم وقتی چشمام از هجوم گریه خیسه وقتی هیچ کس نمیتونه گریه هامو بنویسه چی بنویسم وقتی قلب من تنها مونده وقتی که به جز یه سایه کسی پیش من نمونده چی بنویسم وقتی فریاد با سکوت فرقی نداره وقتی هیچ کس نمیتونه درد عشقو بفهمه چی بگم وقتی زندگی جلوه ای نداره وقتی فریاد من پیش خدا جایی نداره وقتی که برای بغضم جز شکستن...
-
هراس!
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1387 11:48
...همین امروز یا فردا تو را از دست خواهم داد، چگونه بگذرم از تو بگویم هر چه باداباد، تو خواهی رفت می دانم اگرچه دوستم داری، ودرشبهای من عمری گل فانوس می کاری، مگر هر قصه ی شیرین شبی پایان نمی گیرد ؟؟ و تو آن قصه ای هستی که بی پایان می میرد، پس از تو تا ابد مثل خزان متروک می مانم، سراغ از من نمی گیرد اقاقی خوب میدانم و...
-
سفره عشق
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1387 14:17
ای میهمان سفره عشق، هنگام سحرگاهان که دلت آیینه پاکی هاست و دستانت خوشه چین نور، کنار کوچه باغ مصفای خاطرت ما را هم به یادی میزبان باش...
-
رمضان
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 11:27
باز امشب حق صدایم کرده است وارد مهمانسرایم کرده است با همه نقصی که در من بوده است باز هم او دعوتم بنموده است باز مولا سفره داری می کند دعوت از عبد فراری می کند ضیافت الهی بر روزه داران مبارک!
-
دریا
سهشنبه 5 شهریورماه سال 1387 16:37
داشتم فکر میکردم که همه حس و حال و عشقش به اینه که بزنی به دریا و حداقل پاهات خیس بشن... البته بعضیا اونقدر بزرگن که با همه وجود میرن تا تو دل دریا و حتی هراسی از غرق شدن ندارن، بعضیا هم که ترسو هستن دلشون میخواد اما حاضر نیستن که نوک انگشتای پاشون خیس بشه، بعضیا هم اصلا وجودشو ندارن به خیس شدن فکر کنن ولی من دل و به...
-
عطش
شنبه 2 شهریورماه سال 1387 17:25
من میترسم از ابر از باد، از انتهای بی کسی از یاد، این دل عطشان قطره آبی دیده است، عطر نمناک حضورش در فضا پیچیده است، تا به کی صبر و شکیبایی کنم، اندر این وادی تن آسایی کنم، میروم آهسته تا در کنارش جای گیرم،شاید دمی از آغوش دریا کام گیرم!!!!
-
باران
دوشنبه 28 مردادماه سال 1387 14:57
خیلی وقته که بارون نیومده ... زیر باران هر چه ناپاکی است پاک خواهد شد، هر بدی بیهودگی یا مرگ خاک خواهد شد، زیر باران هرچه - حتی لحظه ایی _ زیباست میروید: دانه از خاک سیاه شبگیر یا شکوفه از خمود خشک شاخه ای بر یک درخت پیر...، زیر باران هرچه - حتی لحظه ایی _ زیباست میروید: مثل شعری در هوای گندم و گیلاس از من شهری از من...
-
موعود
شنبه 26 مردادماه سال 1387 08:51
چشم هایم را نگاهش آرزوست گوشهایم در پی نجوای اوست من دل از کف داده و بیدل شدم چون دلم پر می کشد بر بام دوست. میلاد موعود بر منتظرانش مبارک!
-
فرانک
شنبه 26 مردادماه سال 1387 08:45
حرف که میزنی من از هراس طوفان زل میزنم به میز به زیرسیگاری به خودکار تا باد مرا نبرد به آسمان. لبخند که میزنی من ـ عین هالوها ـ زل میزنم به دستهات به ساعت مچی طلاییات به آستین پیراهن ات تا فرو نروم در زمین. دیشب مادرم گفت تو از دیروز فرورفتهای در کلمهای انگار در عین در شین درقاف در نقطهها. « مصطفی مستور »
-
هم آشیان
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1387 11:16
هر کسی از من خواست با او باشم از من دور شد مهربانی دید و از این لطف من مغرور شد خواستم با او بمانم تا ابد هم آشیان دیدم اما هر چه راگفتم به او در گور شد کاش می شد قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت کاش می شد در پس احساسها خنده ها از اشک سبقت می گرفت کاش می شد از الفبای وجود عین و شین و قاف نشات می گرفت کاش...
-
دلهره
سهشنبه 25 تیرماه سال 1387 15:25
...از دلهره تو دل بریدن حیف است، حتی نفسی بی تو کشیدن، حیف است زیبای من، آنگونه که تو می خندی، یک سینه برایت ندریدن حیف است، با هر تپشی دلم به من می گوید بی عشق تو یک بار، تپیدن حیف است، بی چیزم و عاشقم ولی ناز تو را، با دادن جانم نخریدن حیف است، ای تازه ترین، بهار در خنده توست، اما گلی از لب تو چیدن حیف است، شیرینی...
-
چه جوری زندگی کردن قشنگه؟
جمعه 14 تیرماه سال 1387 21:21
سلام به همه دوستان خوبم که همیشه با لطفشون من رو شرمنده میکنن... دیروز یه دوستی منو نصیحت میکرد که زندگی کردن راه داره و تو بلد نیستی، میگفت که چه فایده داره مهربونی کردن چه فایده داره دلسوز دیگران بودن ، کمک کردن به آدما مگه وظیفه توست و... میگفت هرکی باید تو این مدت محدودی که بهش اجازه نفس کشیدن داده شده فقط لذت...
-
مهربانی
دوشنبه 20 خردادماه سال 1387 10:00
صندوقچه قدیمی ات را نگرد حتی اگر بهار حتی اگر شکوفه در پس دیوارهای تر گم شود، مهربانی و زیبایی گم نخواهند شد؛ شب هرچه تاریک تر ستارگان پر نورتر...
-
سهم کی؟
یکشنبه 19 خردادماه سال 1387 09:15
دستان من نمی توانند! نه نمی توانند هرگز این سیب را عادلانه قسمت کنند! تو به سهم خود فکر میکنی و من به سهم تو! سهم، سهم، سهم؟؟؟؟؟
-
به جای دو کلمه خشک و خالی
چهارشنبه 1 خردادماه سال 1387 09:54
به جای دو کلمه خشک و خالی لابد برای شما هم پیش آمده است که به دوستی زنگ بزنید و از آن طرف سیم ، پیام گیر یا پاسخگوی اتوماتیک ، برایتان یک قطعه موسیقی بنوازد یا شعری زمزمه کند بین ایرانیان با ذوق کسانی هستند که به جای دوکلمه خشک خالی، عدم خصور خود را با کلام منظوم در تلفن اعلام می کنند . یکی از همین جماعت از دوست خود...
-
نوپا
چهارشنبه 1 خردادماه سال 1387 09:47
( به نام خدا ) قسم به هر که عاشقه , خدا کند بیایی رو شونه های گرمت بهار بی صدایی از خواب خوش پریدم ای مهربان کجایی بی تو منی شکسته گسسته و یه خسته شاید رسی , برایم یه همدم و صفایی بر قایقی شکسته کجا کنم نگاهت از ترس صید طوفان آنجا مرا خدایی از رنج و سختی راه دل خسته و مریضم در آرزوی دیدار آنوقت مرا شفاهی از بس که دور...
-
گذر عمر
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 15:30
تا ظن نبری که مشکلی نیست مرا در هر نفسی درد دلی نیست مرا مشکل تر از این چیست؟ که ایام شباب ضایع شد و هیچ منزلی نیست مرا
-
آب شد
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1387 14:51
یاد تو کردم شبی، مهتاب شد با خیالت دیده ام در خواب شد بوسه ها در خواب بر چشمم زدی گریه کردم بوسه هایت آب شد. (مهدی سهیلی)
-
بی من
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 17:08
درد هجران نغمه آغاز کرد زخم دتنگی من سر باز کرد بال و پرهایم به او دادم دریغ چشم پوشید از من و پرواز کرد او به این پرپر زدن خندید و رفت خواستم دیوانه گردم ناز کرد جان و دل در یک غزل دادم به او خواندنی در حد یک آواز کرد تا فقط یک روز رفتم از خودم لشکری در جستجویم ساز کرد...
-
در انتظار باران را...
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 11:02
تو را با اشک خون از دیده بیرون راندم آخرهم، که تا در جام قلب دیگری ریزی شراب آرزوها را، به زلف دیگری آویزی آن گلهای صحرا را، مگو با من، مگو دیگر، مگو از هستی و مستی، من آن خود رو گیاه وحشی صحرای اندوهم که گلهای نگاهم ماند در انتظار باران را... خنده هایم رنگ غم دارد مرا از سینه بیرون کن ببر از خاطر آشفته نامم را، بزن...
-
آیا واقعا هست؟
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 10:23
شما بله همین شماها که هر روز و هرروز مینویسین خودتون میدونین چی میگین و چی میخواین آیا واقعا چیزی به نام و یا جنس عشق دیدین یا که شنیدین؟ اصلا صداقت و صمیمیت چی هست؟ یکرنگی چه رنگیه؟ این بنی آدم کیه؟ آیا اصلا قرار داره؟ این وصال چی هست فقط یه خیابونه؟ صبر اندکه یا که سحر اسم دخترونس؟ خدا کجاس؟ مالک روز جزاس؟؟؟؟ چرا...
-
تولد
جمعه 28 دیماه سال 1386 22:30
شروعی دیگر