گذر عمر

تا ظن نبری که مشکلی نیست مرا
در هر نفسی درد دلی نیست مرا
مشکل تر از این چیست؟ که ایام شباب
ضایع شد و هیچ منزلی نیست مرا

آب شد

یاد تو کردم شبی، مهتاب شد
با خیالت دیده ام در خواب شد
بوسه ها در خواب بر چشمم زدی
گریه کردم بوسه هایت آب شد.
(مهدی سهیلی)

بی من

درد هجران نغمه آغاز کرد
زخم دتنگی من سر باز کرد
بال و پرهایم به او دادم دریغ
چشم پوشید از من و پرواز کرد
او به این پرپر زدن خندید و رفت
خواستم دیوانه گردم ناز کرد
جان و دل در یک غزل دادم به او
خواندنی در حد یک آواز کرد
تا فقط یک روز رفتم از خودم
لشکری در جستجویم ساز کرد...

در انتظار باران را...

تو را با اشک خون از دیده بیرون راندم آخرهم،  که تا در جام قلب دیگری ریزی شراب آرزوها را،  به زلف دیگری آویزی آن گلهای صحرا را،  مگو با من، مگو دیگر، مگو از هستی و مستی،  من آن خود رو گیاه وحشی صحرای اندوهم که گلهای نگاهم ماند در انتظار باران را...

 خنده هایم رنگ غم دارد مرا از سینه بیرون کن ببر از خاطر آشفته نامم را، بزن بر سنگ جامم را مرا بشکن، مرا بشکن تو سر تا پا وفا بودی تو به درد آشنا بودی ولی ای مهربان من بگو آخر، که از اول کجا بودی؟ بگو آخر، که از اول کجا بودی؟ کنون کز من به جا مشت پری در آشیان مانده و آهی زیر سقف آسمان مانده بیا آتش بزن این آشیان، این بال و پرها را رها کن این دل غمگین و تنها را تو را راندم که دست دیگری بنیان کند روزی بنای عشق و امیدت شود امید جاویدت تو را راندم ولی هرگز مگو با من که اصلا معنی عشق و محبت را نمی دانم که در چشمان تو نقش غم و دردت نمی خوانم، تو را راندم ولی آن لحظه گویی آسمان می مرد جهان تاریک می شد، کهکشان می مرد درون سینه ام دل ناله می زد باز کن از پای زنجیرم که بگریزم، به دامانش بیاویزم به او با اشک خون گویم مرو، مرو من بی تو می میرم ولی من در میان های های گریه خندیدم، که تو هرگز ندانی بی تو یک تک شاخه ی عریان پاییزم دگر از غصه لبریزم در این دنیا بمان بی من برای دیگری سر کن نوای عشق و مستی را، که تا وقتی نفس دارم  به زنجیر میکشم  این دل دیوانه را...

آیا واقعا هست؟

شما بله همین شماها که هر روز و هرروز مینویسین خودتون میدونین چی میگین و چی میخواین آیا واقعا چیزی به نام و یا جنس عشق دیدین یا که شنیدین؟ اصلا صداقت و صمیمیت چی هست؟ یکرنگی چه رنگیه؟ این بنی آدم کیه؟ آیا اصلا قرار داره؟ این وصال چی هست فقط یه خیابونه؟ صبر اندکه یا که سحر اسم دخترونس؟ خدا کجاس؟ مالک روز جزاس؟؟؟؟ چرا آبی آسمونو میبینم ولی میدونم که نیست اما خدارو نمیبینم ولی میدونم که هست؛ چرا؟؟؟